به پیری هم نی ام غافل ز عشق آن کمان ابرو


حضور قامت خم گشته ایمایی ست زان ابرو

دم تیغی چو اشک از خون من رنگین نمی گردد


مبادا افتد از مستی به فکر امتحان ابرو